loading...

Blah Blah Blah ...!

بازدید : 233
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 0:23

یجا بهم گفت

« دوس دخترایی مث تو ادمو بیچاره می‌کنن »

گفتم « چرا »

گفت « از بس ک خوبی »

قبلش بهم می‌گفت « دوسم داری »

می‌گفتم « نپرس فعلا »

با خودم فک کردم شاید واسه اونه

ازش خوشم اومده بود خب

ولی نمی‌خواستم حالا به زودیا

تغییر موضع بدم از بی اعتمادی به دوست داشتن و علاقه

یجا سرشو گذاشته بود رو پاهام

تو راه بودیم

موهاشو نوازش میکردم خوابش برده بود

رضا کنارم بود

گفتم « یچی بهت میگم بهش نگو »

گفت چی

گفتم « خیلی دوسش دارم »

گفت « اصلا ازت معلوم نیست »

:|

عنوان اولین مطلب آزمایشی من
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 1219
  • کدهای اختصاصی